قصه هاي عاميانه ي ايران


 

نويسنده: مينا محمدبيگي*




 

مقدمه:
 

قصه، يك زندگي گره خوره است كه هر كس در آن خودش را مي جويد. شايد هر كس آنچه را در زندگي جالب مي يابد در قصه هم به دنبال همان مي رود. يكي زندگي در حالت ركود، آرام و محزون را دوست دارد و ديگري طالب حركت و هيجان است.
قصه ها مانند زندگي اند، آغاز، ميانه و پاياني دارند. قصه ي خوب در دنبال آغاز و ميانه ي خود ناچار به پايان مي رسد و كمالش هم در اين است كه در نقطه ي پايان معني آن تمام و روشن باشد و نقطه ي پرابهام و توجيه ناپذيري در آن باقي نمانده باشد.
ما در افق قصه ها آنچه را نمي توانيم باور كنيم به دست فراموشي مي سپاريم در گذشته سازندگان قصه ها براي آنكه حس اعجاب عامه را برانگيزند عمداً رويدادهاي مربوطه به قهرمانان خود را با دستگاه پادشاهان و شاهزادگان پيوند مي دادند. در واقع همين ارتباط با دنياي افسانه اي و پرشكوه دربار بود كه قصه گويان گذشته ي ما را وامي داشت تا در نقل حوادث نيز داستان هاي شگرفت و حتي باورنكردني را همچون رويدادهاي واقعي جلوه دهند كه نمونه ي بي نظير آن را در «هزار و يكشب» مي توان يافت آنجا كه قدرت و جاذبه ي قصه، پادشاه را از كشتن زن قصه گو باز مي دارد. در دوره هاي بعد، از وقتي قصه به جاي توجه به زندگي پادشاهان و شاهزادگان به زندگي عامه مردم توجه نمود توانست فاصله بين واقعيت و پندار را درهم نوردد واندك اندك به افق امروزينه ي قصه نزديك شود.
مقاله ي پيش رو قصد دارد با گشودن افق هاي گوناگون قصه، حصار شور و شوق خوانندگان را در تحسين و علاقه مندي به يك يا چند نويسنده بشكند و با نشان دادن وسعت و تنوعي كه در افق قصه ها وجود دارد امكاني فراهم كند تا همگان از زندگي هاي گوناگون تجربه كنند و از احساسات و انديشه هاي ناشناخته سرشار شوند و به گفته ي دكتر زرين كوب:«تربيت و فرهنگ واقعي مي بايست به انسان بياموزد كه چطور و تا چه حد مي توان از حداكثر آنچه در زندگي هست سرشار شد و خود را در افق كوچك پندارها و علايق شخصي محدود نكرد.»(1)

قصه ي عاميانه:
 

بي شك كه بخش اعظم حافظه ي كودكي ما را پر كرده است قصه هايي است كه از زبان مادربزرگ ها و پدربزرگ هايمان شنيده ايم. از داستان هاي شاهنامه و هزارو يكشب گرفته تا خاله سوسكه و كدوي قلقل زن و... كه بخشي از آنها آفريده ي اديبان و فرهنگيان اند و بخش ديگر از چشمه ي جوشان ذوق و خلاقيت يه قصه گوي ساده جاري شده اند مانند آنچه كه امروز قصه ي عاميانه گفته مي شود.

قصه ي عاميانه چيست؟
 

فرهنگ مجموعه ايست از ميراث هاي معنوي يك قوم كه يا محصول عقل و ادراك ايشان است مانند دانش ها و اختراعات و اكتشافات و يا زاده ي ذوق و عاطفه ي آنها؛ همچون هنر كه ادبيات، سينما، تئاتر، معماري، موسيقي و نقاشي از نمودهاي آن محسوب مي شود و كاركردش نمايان كردن خاصيت زيبا پسندي و زيباپرستي ذهن بشر است.
در برابر هر يك از اين رشته هاي دانش يا هنر رسمي يك رشته علم يا هنر عوامانه نيز وجود دارد كه در ميان مردم پديد آمده و در آغوش ايشان پرورش يافته است كه سبب پيدايش آن را بايد نياز بشر به برقراري ارتباط با دنياي پيرامون خود دانست. به عنوان مثال در تعريف اسطوره آمده است:
«... اسطوره ها تجسم پندارگونه ي احساساتي هستند كه ندانسته، بعضي افراد براي تقليل رنج و يا اعتراض بر امور نامطلوب و غير عادلانه، كه در سازمان هاي قبيله يا جامعه ي خود مشاهده مي كنند، بيان مي نمايند. از اين حيث اسطوره ها راز و رموز كنايات پرمغز و بامعنايي هستند كه چون آن را كراراً نقل كنند و پياپي بازگويند، يك نوع آرامش فكري در ذهن آن ها ايجاد مي كند و آن ها را گويي با لحن موثري راضي و قانع مي سازد و اين مهم ترين صورت اساطير اولين است.»(2)
اين واقعيت كه محصولات نيروي تخيل و ذوق و احساس به اندازه ي نيروي عقل و ادراك به تعليم و تربيت احتياج ندارند و برخاسته از يك جوشش و الهام دروني هستند، آثار هنري مردم ساده ي روستانشين را براي ما باورپذيرتر مي كند و چه بسا شاهكارهاي شعر و موسيقي و داستان سرايي كه با الهام گرفتن از آثار محلي و فولكلور پديد آمده و رنگ ابديت به خود گرفته است. به عنوان مثال:
«... شاهنامه هزاران سال پيش از آن كه به صورت شاهكار ادبي درآيد و شاعري بي نظير چون استاد توس با آن شعر بلند و رنگين و پرشكوه آن را بيارايد، سينه به سينه و دهان به دهان از نسل به نسل... انتقال مي يافته است. اين سلسله ي روايت تا به امروز كشيده شده است و سروده شدن شاهنامه توسط فردوسي فقط كار را آسان تر كرده... سر توفيق فردوسي در آن است كه مطلبي را براي سرودن انتخاب كرد كه در خاطر مردم زنده مانده بود و زنده مي ماند. وي مترجم احساسات و شور و هيجاني بود كه خون مردم را در عروقشان همواره به جوش مي آورد. او زبان گوياي مردم شد و آنچه ايشان سر گفتن آن را داشتند به شيواتر بياني بازگفت و علاوه بر اين داستان ها نام و شعر خويش را نيز ابدي ساخت »(3)
حال اين سوال مطرح مي شود كه داستان عاميانه داستاني است كه موضوع آن باب پسند عامه باشد يا آن چه به سبك عوام و با نثر يا شعر عاميانه نگارش يافته باشد و يا آن كه هر دو شرط را بايد در اطلاق چنين صفتي به داستان مورد توجه قرار داد؟
صفت عاميانه لفظي غيرعلمي و عاري از مفهوم دقيق و روشن است و هيچ معيار دقيقي براي سنجش عاميانه يا ادبي بودن داستاني وجود ندارد. چه بسيار قصه هاي تخيلي و عاري از حقيقت و داراي محتواي عاميانه مي توان يافت كه با نثر يا نظمي دقيق و شيوا تحرير شده است مانند هزار و يكشب و چه بسيار شاهكارهاي ادبي كه تحريري عاميانه دارند مانند رستم نامه كه تحريري است منثور از سرگذشت رستم در شاهنامه. از اين گذشته بعضي از داستان ها به هر دو شيوه نگاشته شده و تحرير ادبي و تحرير عاميانه ي آن، هر دو در دست است مانند بختيار نامه. و بعضي ديگر با وجود داشتن ارزش فوق العاده ي ادبي مورد توجه عامه مردم هستند مانند شاهنامه ي فردوسي و حتي خمسه ي نظامي كه كتابي دشوار است و با اين همه در بين افراد ساده ي ايلات و عشاير خواستاران و خوانندگان فراوان دارد.

انواع قصه ي عاميانه
 

داستان هاي عاميانه از جنبه هاي مختلفي قابليت تقسيم بندي دارند:(4)

1ـ شعر يا نثر بودن
 

2ـ بر حسب حجم:
 

در ميان آنها از داستان چندسطري داريم تا داستاني چهارده برابر شاهنامه فردوسي

3ـ مضمون و محتوا:
 

جنگي، عاشقانه، ديني، داستان هاي عياري، افسانه هايي كه از زبان جانوران گفته مي شود.

4ـ مكتب و شفاهي:
 

قسمتي از اين داستان ها بارها چاپ شده و بسيار معروف است مثل اميرارسلان، رستم نامه‌ و حسين كرد و... در مورد داستان هاي شفاهي، خطر بزرگي كه در كمينشان است مرگ راويان آنهاست كه ممكن است راوي منحصر بفرد يك داستان باشد و با مرگش آن داستان را هم با خود به گور ببرد.

5 ـ اعتبار شنونده:
 

كه كودكان يكي دو ساله تا مردان 70 ساله را در بر مي گيرد.

6 ـ اعتبار گوينده:
 

داستان هاي شفاهي را زنان مي گويند و كودكان مي شنوند. در گذشته اغلب زنان قصه گو در خدمت اندروني اعيان و اشراف بودند و سمت نديمه هم داشتند. آنها خيال پردازان زبردستي بودند كه وقتي قصه هايشان ته مي كشيد آسمان و ريسمان را به هم مي بافتند، به آن شاخ و برگ مي دادند و از اين ميان حكايت هاي پر هيجان و جالبي از آب درمي آوردند. در زمان قاجاريه زن فوق العاده اي در ميان اين نقال ها بود به اسم مشهدي گلين خانم كه به او لقب شهرزاد قصه گو را داده بودند. شهرت و محبوبيت مشهدي گلين خانم نزد خانواده هاي تهراني به حدي بود كه وقتي راديو آغاز به كار كرد، (به تاريخ 1319/02/04) از او دعوت شد هفته اي يك بار از پشت راديو براي مردم قصه گويي كند.
قصه هاي گلين خانم آنقدر شيرين و دلچسب بود كه يك نويسنده ي انگليسي در مدت اقامت كوتاه خود در تهران تعدادي از آنها را به انگليسي ترجمه كرد و پس از مراجعت به كشورش چاپ نمود.
در مورد داستان هاي مكتوب، برعكس عمل مي شود يعني آنها را مردان مي گويند و مردان مي شنوند. (مثل شاهنامه، شيرين و فرهاد يا يوسف و زليخا) پيش از پديد آمدن قهوه خانه ها اين كار به صورت معركه گيري در ميدان ها و راه گذرها انجام مي يافت و چون قهوه خانه تاسيس شد نقالان و قصه خوانان به قهوه خانه رفتند و قهوه خانه جاي زنان نبود.

7 ـ شخصيت پردازي (6)
 

1-7- خصوصيت جسماني
«جامعه ي مرد سالارانه ي ايران تاثير خود را بر شخصيت پردازي قصه هاي عاميانه گذاشته است به همين دليل اغلب شخصيت هاي اصلي قصه هاي ايراني مردها هستند و در برخي از قصه ها همچون ماه پيشاني، دختر جاليز خيار، نمدي و پيرزن و خروك، زن ها نقش اصلي را در قصه به عهده دارند.
مردها در اين قصه ها عموماً از نظر جسماني سفيد پوست، بلند قامت، زيبا و بي نقص تصوير شده اند. هر چند در قصه هاي كچل تنوري و تنبل پازردآلو به شخصيت هايي بر مي خوريم كه دچار نقصي ظاهري شده اند، در پاره اي از روايت ها كوشش شده است تا نقص بدني اين شخصيت ها برطرف شود.
هر چند در برخي قصه هاي شفاهي اشاره صريحي به نوع پوشش زنان نمي شود، اما ادبيات عاميانه مكتوب، زنان ايراني را با پوشش متاثر از فرهنگ اسلامي ـ ايراني به تصوير مي كشد و در قصه هاي شفاهي هم، گرچه زنان آزادانه تر از واقعيت حضورشان در طول تاريخ حاضر مي شوند اما حيا و شرم خاص ايراني در رفتارشان هويداست. شخصيت هاي اصلي زن در قصه ها معمولاً در كنار داشتن تني سيمين، عارضي چون برف، موهايي بلند، ابروهايي به هم پيوسته و كماني و چشماني سياه و درشت، اندام و غبغبي گوشت آلود داشته اند.»
2-7- جايگاه اجتماعي
« در نگاه اول به نظر مي رسد كه شخصيت هاي اصلي قصه هاي عاميانه فارسي يا به رأس هرم قدرت وابستگي دارند يا پس از ابراز لياقت به چنين جايگاهي مي رسند؛ اما با دقت در تعداد بيشتري از اين قصه ها، شخصيت هايي از قشرهاي پايين تر هم در داستان پيدا مي شوند. شخصيت هايي كه گاه حكم رقيب شاه و شاهزاده را دارند. بطور كلي شخصيت هاي قصه هاي ايراني به سه دسته ي «قهرمان ها»، «ضد قهرمان ها» و «شخصيت هاي فرعي» تقسيم مي شوند. مانند:
قهرمان ها: شاهزاده / كچل / كوسه (شبيه تيپ كچل)
ضد قهرمان ها: خويشان قهرمان قصه / شاه / شخصيت هايي از اقليت هاي قومي و مذهبي / ديو و اشباح / درويش / صاحبان مشاغل.

 

كسان بميرند اما هنر نميردشان
يكي به قصه گذشتگان پيش نگر

در پايان بايد يادي كرد از كساني كه سهم بسزايي در كشف و نگه داري اين ميراث گران بها داشته اند. افرادي همچون مرحوم صادق هدايت كه قسمتي از قصه ها و مثل ها و ترانه هاي عوامانه را گردآورد و اولين دستورالعمل مفصل براي گردآوري فولكلور را انتشار داد يا مرحوم فضل الله صبحي كه سالها صداي گرم او از ميكروفن راديو به گوش كودكان ايران مي رسيد. وي چند مجموعه از قصه هاي شفاهي را گردآوري كرد و به چاپ رسانيد و همين طور شادروان حسين كوهي كرماني كه كتابي به نام هفتصد ترانه از ترانه هاي روستايي و نيز چهارده افسانه ي روستايي را گردآوري و منتشر كرد.
 

پي‌نوشت‌ها:
 

* كارشناس ارتباط تصويري
1ـ دكتر زرين كوب، عبدالحسين. از چيزهاي ديگر، انتشارات سخن، 1383، ص 300.
2ـ دكتر معصومي، غلامرضا، مقدمه اي بر اساطير و آيين هاي باستاني جهان، انتشارات سوره مهر، 1387، ص 12.
3ـ دكتر محجوب، محمد جعفر، به كوشش حسن ذوالفقاري، ادبيات عاميانه ايران، نشر چشمه، 1386، ص 48 و 49.
4. همان، ص 51.
5ـ به كوشش سعدونديان، سيروس، خاطرات مونس الدوله نديمه حرمسراي ناصرالدين شاه، انتشارات زرين، 1386، صص 186-188.
6ـ به كوشش زهرا حياتي و دكتر سيد محسن حسيني موخر، از هويت ايراني، انتشارات سوره مهر، 1386، ص 100-104.
 

منابع:
1ـ حياتي، زهرا، دكتر حسيني موخر، محسن، از هويت ايراني، انتشارات سوره مهر، تهران، 1386.
2ـ دكتر زرين كوب، عبدالحسين. از چيزهاي ديگر، انتشارات سخن، تهران، 1383.
3ـ سعدونديان. سيروس، خاطرات مونس الدوله نديمه حرمسراي ناصرالدين شاه، انتشارات زرين، تهران، 1386.
4ـ‌ دكتر محجوب، محمد جعفر، به كوشش حسن ذوالفقاري، ادبيات عاميانه ايران، نشر چشمه، تهران، 1386.
5ـ دكتر معصومي، غلامرضا، مقدمه اي بر اساطير و آيين هاي باستاني جهان، انتشارات سوره مهر، تهران، 1387.
راه کمال شماره 36